اردیبهشت 8, 1403

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 402

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

فال بد زدن

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

حاشیه دار-کناره دار

 
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

 

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

پا سوخت-پا بد-بد شانس

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

توالت کردن-آرایش کردن

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

 

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

بسیار دلواپس و نگران بودن

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

جن بو داده-نوعی دشنام است

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

زبان تر کردن-سخن گفتن

چو-شایعه

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

رایانه-کامپیوتر

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

افسارگسیخته(سرکش)

باریک-دقیق-حساس
پول مول-پول

جیک-صدا-آواز

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
جسته دوزی-نوعی دوختن

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

 

ار زبان کسی(از قول کسی)

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

خیار چنبر-نوعی خیار

زیر گرفتن-زیر کردن

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

 

تیار-درست و آماده

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

دور از جناب ب-لانسبت

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

بنا-قرار

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

بی پایه-دروغ-پوچ
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

زیر چاق-حاضر-آماده

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

بی فکر-لاابالی-بی قید

زرد گوش-بی رگ-ترسو

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

دلسرد کردن-ناامید کردن

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

از زورِ-از شدت-از بسیاری

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

 

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

جوشی شدن-عصبانی شدن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

چله-چاق-چرب و چیلی

پیشنهاد-طرح

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

 
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
 

چشم دریده-خیره-درآمده

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

البرز(بلندقامت، دلیر)

البرز(بلندقامت، دلیر)

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

خرده کاری-کار جزیی

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

حساب کردن-پرداختن خرج

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

تخت سینه-وسط سینه

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

 

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

چک و چانه-کنایه از دهان

پخش-پراکنده

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

از ته دل(از سر صدق و صفا)

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

دل کسی آمدن-دل آمدن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

چول کردن-شرمنده کردن

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

نیروی انجام کاری را داشتن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

پیه سوز- پی سوز

ابوقراضه-ابوطیاره

خش و خش-نگا. خش خش

حُقه-زرنگ و ناقلا

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

بفرما زدن-تعارف کردن

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

ذِله شدن-ذله آمدن

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

چهل منار-تخت جمشید

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

آواز شدن-شهره شدن

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

پله خوردن-دارای پله بودن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

آدم-نوکر

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

بُراق-خشمگین-عصبانی

باش !-نگاه کن-ببین

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

دولت منزل-دولت سرا

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

انگشت کردن-انگشت رساندن

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

آشغالی(سپور)

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

بید خورده-کهنه و فرسوده

دست و پا کردن-فراهم آوردن

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

 

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

پکاندن-ترکاندن

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

 
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

توالت کردن-آرایش کردن

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

خرس-چاق و درشت-تنومند

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

بلا به دور-بلاها دور باد

بده اون دستت-آی زکی !

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

دیر کردن-تاخیر کردن

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

بساز-آدم سازگار-صبور

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

 

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

اسب چوبین(تابوت)

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

ارواح شکمت(ارواح بابات)

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

این مطلب را هم از دست ندهید :
کار چی داری!؟ بسپارش به دیگران... از تخصصت هم درآمد کسب کن!
پر و پاچه-پا-پاچه

پا خوردن-فریب خوردن

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

بکن نکن-امر و نهی

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

چموش-سرکش-یکدنده

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

خواربار-ارزاق-خوراک

بی سر و پا-پست-فرومایه

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

 

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

 

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

آتش بی‌باد-ظلم-می

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

خاله بی بی-نوعی آش

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

 

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

زار زار-گریه ی شدید

پیش-برنده-آن که جلو است

بی همه کس-بی پدر و مادر
از ته دل(از سر صدق و صفا)

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

دبنگ-احمق-کودن
خانه یکی-صمیمی و یکدل

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

زبیل-آشغال-زباله

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

دک کردن-از سر وا کردن

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

چارچار زدن-بی حیایی کردن

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

بامبه-توسری

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

از ته دل-از سر صدق و صفا

 

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

دو پا-انسان

دست و پا-توانایی-عُرضه

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

دو به هم زن-دو به هم انداز

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

 

باردار-آبستن-حامله

تخم چشم-مردمک چشم

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

ته آواز-صدای نسبتن خوب

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

 

چار راه-محل تقاطع دو راه

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

 

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

رودرواسی-رودربایستی

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

خدا کند-ای کاش

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

تل انبار-توده-انباشته

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

به باد دادن- باد دادن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

خلاص-تمام شد-مُرد

خیکی-آدم چاق و فربه

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

دست چین-گزیده-منتخب

زبون-حقیر-توسری خور

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

بازار مکاره-بازار موقت

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

 

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

حرف پوچ-سخن بی معنی

دور از جناب ب-لانسبت

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

چقال-مهمل بقال

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

اهل دود(سیگاری)

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

 

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

رفتگار-رفتنی-مردنی

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)
دیر کرد-تاخیر-تعویق

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

جای پا-اثر-نشانه-رد

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

امن و امان(بدون بیم و هراس)

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

 
اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

خیس شدن-تر شدن

 
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

ازدست‌رفته(عاشق)

توان انجام کاری را داشتن

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

 
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

 

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

تلخه-تریاک-سوخته

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

پیاله فروشی-میخانه

دومندش-دوم از آن

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

پینکی رفتن-چرت زدن

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

حقه زدن-فریب دادن

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

 

آدم-نوکر

 

تحصیل کرده-درس خوانده

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

دور از جناب ب-لانسبت

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

 
دست من و دامن تو-دستم به دامنت

ازدست‌رفته-عاشق

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

 

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

دست پیش-گدا

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

پیاله زدن-می نوشیدن

 
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

ته خوار-بچه باز

راپرت-گزارش-خبر
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

خونسرد-آرام-بی خیال

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

بده اون دستت-آی زکی !
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

خدا-بسیار زیاد-فراوان

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

جگرکی-جگر فروش

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن