آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
آینهی هفتجوش(خورشید)
چغاله بادام-بادام نارس
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
حق شناسی-سپاس گزاری
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
دوری-ظرف غذاخوری پهن
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
آلکلی-معتاد به الکل
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
پاره آجر-شکسته ی آجر
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
تخم شر-مردم آزار- شرور
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
احتیاطی-نجس-ناپاک
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
پِشک-نرمی و پرده های بینی
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
آلکلی-معتاد به الکل
چلچل-خال خالی-ابلق
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
مال دنیا
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
ارزانی(بخشیدن، دادن)
تیار کردن-آماده کردن
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
برادر تنی-برادر حقیقی
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
پیسی-بد رفتاری-آزار
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
دسته پل-الک دولک
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن
اهل دود(سیگاری)
ازدسترفته-عاشق
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
آواز شدن(شهره شدن)
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
دست و پا-توانایی-عُرضه
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
خبره-ماهر-استاد
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
با خدا-خداشناس-مومن
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
بی تفاوت-بی اعتنا
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
دست خوش !-آفرین
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
چراغان-جشن و سرور پر چراغ
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
حق البوق-رشوه
آتشی(تندخو، زودخشم)
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
چین چین-پر از چین
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع
روغن زرد-روغن حیوانی
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
باربند-جای نهادن و بستن بار
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
کار شگفتانگیز کردن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
چرک کردن-عفونت کردن زخم
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
آمده(شوخی و لطیفه)
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
خیک کسی پر بودن-سیر بودن
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
از زبان افتادن-لال شدن
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
توان انجام کاری را داشتن
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
بدک-نه چندان بد
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه
حالا حالاها-مدت دراز
آب آتش زده(اشک)
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
تمام کردن-مردن
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
آفتاب به آفتاب(هر روز)
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
دل و دماغ-دل و حوصله
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
آب به چشم آمدن-طمع کردن
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
راستکی-واقعی
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
راست رو-رو به رو-مقابل
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
پر بدک-خیلی بد
خوش انصاف-با انصاف-منصف
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
بدک-نه چندان بد
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
بیخ خِر-بیخ گلو
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
خبر داغ-خبر بسیار مهم
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
بَر و بیابان-دشت و صحرا
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
البرز-بلندقامت-دلیر
درمانگاه-جای درمان بیمار
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
حُقه-زرنگ و ناقلا
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
ریق زدن-ریغ زدن
برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
بار سرکه- ترش ابرو
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
خسارت دیدن-زیان دیدن
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
چُغُل-سخن چین
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
آکَل(آقای کربلایی)
آمده-شوخی و لطیفه
چله ی زمستان-سرمای سخت
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
تُف کار-بچه باز
ادرار کوچک-شاش
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
زهکونی-اردنگی-تیپا
درگذشت-مرگ
درگاهی-آستانه
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
ارزانی(بخشیدن، دادن)
الفرار-گریز-بگریز !
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
چارقد-روسری زنانه
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
ادرار کوچک-شاش
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
حرام و حرس-ریخت و پاش
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
آب آتش زده-اشک
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
آبِ خشک-آب بسته
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
چوب خوردن-تنبیه شدن
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
بازرسی-بررسی و کنترل
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
حضوری-رو در رو
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
ذِله کردن-ذله آوردن
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
تار و مار-متفرق-پراکنده
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
ریختگی-ریزش
تک پران-زن نانجیب
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
دسته دیزی-قوم و خویش دور
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
اجباری(خدمت سربازی)
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
پاچین-دامن زنانه
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
حی و حاضر-آماده
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
استخواندار(محکم، بااراده)
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
حرص و جوش-عصبانیت
برچسب زدن-تهمت زدن
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
بی قواره-بد شکل
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
چله ی تابستان-گرمای سخت
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن
چک و چانه-کنایه از دهان
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
تنگاب آمدن-به جان آمدن
رایانه-کامپیوتر
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
ارباب حجت-اهل منطق
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
آب نخوردن(درنگ نکردن)
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
تک و دو-دوندگی-درماندگی
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
دسته پل-الک دولک
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
پا پتی-پا برهنه
آکله فرنگی-سیفلیس
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
پشت بام-سقف بیرونی بام
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
دقه-دقیقه
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
حاضر و آماده-آماده
خروس خوان-هنگام سحر
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
دختر بچه-دختر کم سن و سال
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
به سر دویدن- با سر رفتن
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
ختم شدن-پایان گرفتن
اطفال باغ(گلهای تازه)
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
چنبره زدن-حلقه زدن
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
چشم کار کردن-دیدن
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
آی زرشک-آی زکی
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
بی اشتها-بی میل به غذا
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
دبنگ-احمق-کودن
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
بد قماش-بد جنس-خبیث
چاره ساز-خداوند
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
چلو-برنج آب کشیده
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
جز زدن-ناله و زاری کردن
جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
خاله بی بی-نوعی آش
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
خیرات کردن-چیزی را
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
دایی قزی-دختر دایی
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
رودرواسی-رودربایستی
دست و پا-توانایی-عُرضه
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
حق نشناس-نا سپاس
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
بسیار دلواپس و نگران بودن
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
چار طاق-به طور کامل
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
زبر و زرنگ-چابک و فرز
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
ژوکر-آدم همه فن حریف
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
پارو-زن پیر
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن