اردیبهشت 8, 1403

مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 116

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

جِر خوردن-پاره شدن
آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

 

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

 

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

دخالت کردن-در آمدن در کاری

آب و خاک-میهن-دیار

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

اسب چوبین(تابوت)

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

حرف شنو-سر به را-مطیع

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

 

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

خواری و زاری-پریشان حالی

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

 

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

 
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

خواب و خوراک-خورد و خواب

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

اهل آن کار (کار بد)

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

خدا-بسیار زیاد-فراوان

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

پاگون-سردوشی

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

 

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی
زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

حق الزحمه-دستمزد

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

بردن از رو- از رو بردن

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

پیله-مو
جرواجر کردن-پاره پاره کردن

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

روان کردن-از بر کردن

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

خرج تراشی-هزینه درست کردن

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

 

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

 
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

 

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

آمده-شوخی و لطیفه

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

چوروکیده-پر چین و چوروک

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

چارلا-چهار لا-چهار تو
از سر نو(دوباره)

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

رم کردن-رمیدن-گریختن

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

بیا بیا- برو برو

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

 
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

رمباندن-خراب کردن

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

 

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

بسیار دلواپس و نگران بودن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

جوشی شدن-عصبانی شدن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

راپرت-گزارش-خبر

جا در جا-فورن-جا به جا

 
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
جن بو داده-نوعی دشنام است

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

بامب-توسری

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

اجاق-دودمان

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

آکَل(آقای کربلایی)

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

رودل-سنگینی معده

 
استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

جگر-عزیز-عزیز دلم

خر بی یال و دم-احمق-نادان

پول خرد-پول سکه ای

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

دهنه سرخود-بی بند و بار

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

خیط شدن-نگا. خیت شدن

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

آبِ سیاه(نیمه کوری)

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

بلند بالا-قد بلند

باربند-جای نهادن و بستن بار

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

بارانداز-جای پیاده کردن بار

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

دستشویی-توالت-مستراح

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

تل انبار-توده-انباشته

چیز خور-مسموم شده

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

پهن شدن آفتاب-روز شدن

پیاله زدن-می نوشیدن

بی سیرت-بی آبرو
 

دلبخواهی-دلبخواه

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

تار و مار-متفرق-پراکنده

جاده کشیدن-راه درست کردن

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

دختر بچه-دختر کم سن و سال

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
 

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

تپلی-گرد و چاق

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

دست زدن-لمس کردن

چراغ باران-چراغانی
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

جسته دوزی-نوعی دوختن

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

بی تفاوت-بی اعتنا

جَفت-چوب بست انگور

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

خیط کردن-نگا. خیت کردن

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

چَه چَه-صدای بلبل

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

 

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

افتادگی-پریشانی-احتیاج
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
تِر زدن-خراب کردن کار

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
چلاق شده-نوعی نفرین است

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

 

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

دود-دخانیات-مواد مخدر

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

پیش-برنده-آن که جلو است

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

خِفت-نوعی گره

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

ته نشست-رسوب

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
خاکروبه-زباله-آشغال

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

خاطر جمع-مطمئن

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

 
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

زرد گوش-بی رگ-ترسو

چغندر پخته-لبو

بدلی-تقلبی-جنس بد

حسرت به دلی-آرزومندی شدید
الابختکی-اتفاقی-تصادفی

آبِ خشک-آب بسته

 

تمام کردن-مردن

خنگ-نادان-ابله-کودن

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

دول-آلت مردی به زبان کودکان
ابرو انداختن-ابرو آمدن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

چنار تجریش-متلک بد

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

این مطلب را هم از دست ندهید :
چطور یک خرید بلیط هواپیما بی نقص داشته باشیم؟

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

چراغ باران-چراغانی

خرخاری-همدیگر را خاراندن

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

بسیار دلواپس و نگران بودن

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
تر و فرز-چست و چابک

آواز دادن-خواستن

چنگول زدن-پنجه زدن
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

حق شناسی-سپاس گزاری

دُنگ-سهم-حصه

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

پر بدک-خیلی بد

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

دور از جناب ب-لانسبت

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

جاکش-پا انداز-دلال محبت

چوب بندی-داربست

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

ترش کردن-عصبانی شدن

 

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
 

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

چارقد-روسری زنانه

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

خم گرفتن-فنی از کشتی

ز ِله-ستوه-عجز

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

چاک زدن-نگا. چاک دادن

بلا نسبت-دور از جانب شما

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

جز و ولز-نگا. جز و وز

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

دود گرفتن-پُک زدن

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

 

دستِ چپ-سمت چپ

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

 

اجل معلق-مرگ ناگهانی

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

 
خِفت-نوعی گره

چاک زدن-نگا. چاک دادن

جگری-به رنگ جگر

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

 

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

 

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

دسته-جمعیت سینه زن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

چِخ کردن-راندن سگ
آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

تخته زدن-پنبه زدن

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

با محبت-زود جوش و مهربان

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

اجباری-خدمت سربازی

دور از جناب ب-لانسبت

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

چار طاق-به طور کامل

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

 

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

پیشنهاد-طرح

باجه-جای بلیت فروشی

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

دست دادن-پیش آمدن

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

جِر-اوقات تلخی-لج

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

حاضر و آماده-آماده

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

آی زرشک-آی زکی

 
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

پُخت-هر نوبت از پختن

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

چلک بازی-بازی الک دولک

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

رجاله-اراذل و اوباش

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

تت و پت-لکنت زبان
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

الحق-به‌راستی-حقیقتن

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

آب آتش زده-اشک

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

چشم انداختن-نگاه کردن

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

 

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

 

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

 

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

 

رستم صولت-رستم در حمام

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

اهل دود(سیگاری)

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

 

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

چار نعل-به سرعت-به تاخت

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

جاپیچ-جاکش-دلال محبت
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

پاچین-دامن زنانه

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

جیش-ادرار در زبان کودکان

خیره-بی شرم-پر رو

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

زار-کوتاه شده ی زایر

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

زنیکه-زنکه

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

 

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

 

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

پابوس-زیارت

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
این دو کله‌دار-خورشید و ماه
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

تت و پت-لکنت زبان

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

 

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

دقه-دقیقه

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

زپرتو-ضعیف-بی دوام

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

ار زبان کسی(از قول کسی)

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)
بابت-مورد-زمینه-موضوع

بند آمدن-متوقف شدن

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

 

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

درگاهی-آستانه

پیشت-آوازی برای راندن گربه

چِخی-سگ

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
 

از جگر گذشتن-نامردی کردن

ذِله کردن-ذله آوردن

روی چشم-اطاعت می شود !

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

 

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

حمله-بیماری غش-صرع