اردیبهشت 9, 1403

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 85

 

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

 

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

 

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

خوش انصاف-با انصاف-منصف

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

 

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

 

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

حرف پوچ-سخن بی معنی

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

 

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

دبنگ-احمق-کودن

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

پیشت-آوازی برای راندن گربه

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

درگاهی-آستانه

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

آمدن-آغاز به کاری کردن

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

جور به جور-نگا. جوراجور

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

خروس خوان-هنگام سحر

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

روغن زرد-روغن حیوانی

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

راه مکه-کهکشان

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

چشم باباقوری-نابینا-کور

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

تُف به دهن-حیرت زده

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

درگذشت-مرگ

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

دزد زده-سرقت شده

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

چک و چیل-لب و لوچه

 

دست فروشی-شغل دست فروش

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

پشتک-پرش از پشت

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

چنگ انداختن-چنگ زدن

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

تاب بازی-بازی کردن با تاب

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

حاضر و آماده-آماده

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

ریز-خرد-کوچک

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

دستی-به عمد-از روی تعمد

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

فال بد زدن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

تریت- تلیت

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

خمیره-سرشت-ذات

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
دوا درمان-مداوا-معالجه

چار سر-حرف مفت-متلک

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

تَخم-مهمل تَخم

چارک-یک چهارم

بردن از رو- از رو بردن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

زبان در قفا-زبان پس قفا

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

حق گرفتن-نگا. حق بردن

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

حرص خوردن-عصبانی شدن

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

بَر و بیابان-دشت و صحرا

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

خندق بلا-شکم

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

زیر جامه-زیر شلواری

خش-صدای گرفته-خراش

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

توان انجام کاری را داشتن

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

 

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

زاق-چشم زاغ چشم

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

خدا نگهدار-خدا حافظ

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

آزگار-زمان دراز

ارزانی(بخشیدن، دادن)

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

تیپا خوردن-رانده شدن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

دل-معده

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

 
تنگ بودن وقت-دیر شدن

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

 
خدا نگهدار-خدا حافظ
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
دسته-جمعیت سینه زن

بده اون دستت-آی زکی !

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

 

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

دوندگی-سعی و کوشش

خاله خرسه-دوست نادان

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

ذِله کردن-ذله آوردن

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

 

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
 

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

 

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

بالا آوردن-استفراغ کردن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

تر دست-ماهر-شعبده باز

دست علی به همراه-علی یارت باد

خر بی یال و دم-احمق-نادان

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

حلال وار-به صورت حلال

تا-لنگه-همتا

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

بیسار-فلان

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

پشت رو-وارونه
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

بخار-توانایی-شایستگی

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

بالا آوردن-استفراغ کردن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

خسارت دیدن-زیان دیدن

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
 

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

بابا غوری-نابینا-کور
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

جا دار-وسیع-فراخ

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

این مطلب را هم از دست ندهید :
آزمون پره انترنی و علوم پایه دامپزشکی

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

به باد دادن- باد دادن

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

روغن زرد-روغن حیوانی

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد
پر و بال-امکان-فرصت

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

 

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

پول چایی-انعام-بخشش

تخم چشم-مردمک چشم

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

خیره-بی شرم-پر رو

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

خرکار-پرکار

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

دستکاری-دست بردن در چیزی

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

 

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

زیر چاق-حاضر-آماده

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

 

چنگ انداختن-چنگ زدن

 

جسته دوزی-نوعی دوختن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

جهیزیه-نگا. جهیز

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

 

زرد گوش-بی رگ-ترسو

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

از جگر گذشتن-نامردی کردن

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

جُربزه-قدرت-توانایی

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

خبر-گزارش رویداد

بنا کردن-شروع کردن

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

دوام آوردن-استقامت کردن

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

 

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

به تور زدن- به تور انداختن

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

داوطلب-خواستار-نامزد

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

 

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

خوش قلق-رام-خوش خوی

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

حق الزحمه-دستمزد

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

اختر شمردن-شب‌بیداری

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

زانویی-زانو

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
رنگ شدن-گول خوردن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
بنده منزل-خانه ی من

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

استخوان‌دار-محکم-بااراده

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

چین خوردن-چروک شدن

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

پا شدن-از جا برخاستن

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

د ِ-زود باش!

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

 

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

حق دادن-تایید کردن

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

تنبل خان-تن پرور

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

خود را خوردن-رنج بردن

بامب-توسری

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

برزخ شدن-ناراحت شدن

خوابگوشی-سیلی-کشیده

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

پشه کوره-پشه ی ریز

 

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

تو در تو- تو به تو

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

 
دو قلو-دو بچه ی همزاد

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

الانه-همین حالا-هم اکنون

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

راست راستی-حقیقتن-واقعن

دسته-ساعت دوازده

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

دیر فهم-کند ذهن-کودن

آب شیراز-شراب

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

جار-چلچراغ-شمعدان

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

جلز و ولز-سوز و گداز

چو انداختن-شایعه پراکندن
جُستن-چیز گمشده را یافتن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

 

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

 
 

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

تخت و تبار-خوب و رو به راه

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

چفت کردن-با زنجیر بستن

پا پتی-پا برهنه

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

رایانه-کامپیوتر

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

چرک و خون-چرک آلوده به خون

باب شدن-معمول و رایج شدن

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

 

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

داداشی-برادر در زبان کودکان

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

چرکوندی-لکه دار کثیف

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

تخت و تبار-خوب و رو به راه

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

حلال وار-به صورت حلال

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

تخته پوست-زیرانداز پوستی
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
باریک اندام-لاغر و ظریف
زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

تعلیمی-عصای کوچک

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

آفتاب به آفتاب-هر روز

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

آب آتش زده(اشک)

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

چلچل-خال خالی-ابلق

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

 

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

خام عقلی-حماقت-دیوانگی
آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

ته ریش-ریش اندک

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

پا در رکاب-حاضر و آماده

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

 

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
 

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

ارباب حجت(اهل منطق)

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

 

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن