دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
آیَم سایَم-گاهکاهی
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
آزگار-زمان دراز
دندان تیز کردن-طمع کردن
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
ادرار کوچک(شاش)
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
جگر-عزیز-عزیز دلم
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
خاطر جمع-مطمئن
جوغ-جوی آب
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
جُستن-چیز گمشده را یافتن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
پیاله زدن-می نوشیدن
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
آب و خاک(میهن، دیار)
تلخه-تریاک-سوخته
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
چِل-خل و دیوانه
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
پر و پاچه-پا-پاچه
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
خودمانی-صمیمی-یکدل
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
استخواندار(محکم، بااراده)
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
بی فکر-لاابالی-بی قید
چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
رنگ شدن-گول خوردن
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت
خیس شدن-تر شدن
اَکه ننه(آدم آبزیرکاه)
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
حجله خانه-اتاق شب زفاف
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
رستم صولت-رستم در حمام
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
پیشنهاد-طرح
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
زبان گز-چیز تند و تیز
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
این سفر(این بار)
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
جُربزه-قدرت-توانایی
درآمد-عایدی
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
آب آتش زده(اشک)
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
بیخ خِر-بیخ گلو
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
افتاده(فروتن، متواضع)
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
بی معنی- بیخود
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
به چشم-اطاعت می شود
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
خودفروش-فاحشه-خائن
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
خاطر داشتن-به یاد داشتن
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
چوب بندی-داربست
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
چُغُل-سخن چین
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
چسی درکن-آدم پر مدعا
انگشت بلند کردن(اجازهی سخن خواستن)
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
دایی اوغلی-پسر دایی
خال مَخال-خال خال
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
خم گرفتن-فنی از کشتی
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
آکله فرنگی-سیفلیس
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
زیر سری-بالش-متکا
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
چارک-یک چهارم
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
خاک به دهنم-زبانم لال
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
اَتَر زدن-فال بد زدن
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
چپ دادن-رد کردن
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
(به زبان کودکان) زخم شدن
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
توجیهی-برنامه های توضیحی
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
پا در رکاب-حاضر و آماده
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
خیز-ورم-آماس
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
دل کسی آمدن-دل آمدن
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
روان کردن-از بر کردن
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
پر مدعا- پر ادعا
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
از سر نو(دوباره)
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
حق گرفتن-نگا. حق بردن
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
انگشت کردن-انگشت رساندن
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
دندان عاریه-دندان مصنوعی
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
چانه لغی-راز داری نکردن
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
تمام و کمال-کامل-به تمامی
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
خاطر جمع-مطمئن
چَکی-وزن نکرده-یک جا
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
بوی نا-بوی ماندگی
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
بد گل-زشت-بد ترکیب
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
پول مول-پول
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
از ته دل(از سر صدق و صفا)
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
دست علی به همراه-علی یارت باد
پیشی-گربه در زبان کودکان
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
خیز-ورم-آماس
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
رشوه گرفتن-رشوه خواری
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
خیط کاشتن-خطا کردن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
دال به دال-پشت سر هم
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
خوش خوراک-نگا. خوش خور
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
خستگی در کردن-استراحت کردن
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
چپ رو-تند رو
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
خنک کردن-سرد کردن
چهار دستی-فراوانی
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
دست اول-نو و تازه
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
جان جان-معشوق-محبوب
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
دستک-دفتر حساب
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
آب آتش مزاج-می سرخ
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
چنگک شدن-چنگ شدن
چال افتادن-گود شدن
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
داوطلب-خواستار-نامزد
دستشویی-توالت-مستراح
دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
ریق افتادن-ریغ افتادن
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
رخصت خواستن-اجازه خواستن
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
برچسب زدن-تهمت زدن
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
اروای ننهات-ارواح بابات
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
جار-چلچراغ-شمعدان
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
ذِله کردن-ذله آوردن
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
دندان-گاز
دق کردن-از غصه مردن
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
ادرار کوچک(شاش)
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن
خیک محمد-آدم چاق و فربه
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
رفتگر-سپور-آشغالی
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
جراندن-جر دادن-پاره کردن
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
خواربار-ارزاق-خوراک
چراغان شدن-جشن گرفتن
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بیمقدمه)
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
چانه لغ-نگا. چانه شل
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
خوش انصاف-با انصاف-منصف
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
آهوی خاور-آفتاب
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
آزگار(زمان دراز)
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
خانه یکی-صمیمی و یکدل
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
جَخت-متضاد صبر
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
چَک-سیلی-کشید
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
دست و بال-دور و بر-اطراف
خوش لباس-نگا. خوش پوش
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
بُراق-خشمگین-عصبانی
زُل-خیره
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
خایه-بیضه-جرات
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
دنباله رو-پی رو-مقلد
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
پشته کردن-روی هم انباشتن
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
پس کشیدن-به عقب کشیدن
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
دست تنها-بی یار-تنها
زُل-خیره
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
جای پا-اثر-نشانه-رد
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
دست باف-بافته با دست
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
تاریخچه-تاریخ مختصر
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
حبه کردن-دانه دانه کردن
دست اول-نو و تازه
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
پُف-فوت-ورم-آماس
پخش-پراکنده
با خدا-خداشناس-مومن
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
بازداشتی-زندانی موقت
چپه-کجی به یک سمت
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
حاجیت-بنده
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
خبر گرفتن-پرسیدن
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند
آبِ دندان(حریف ساده)
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
اوا خواهر(مرد زننما، مردی که علائق زنانه دارد)