اردیبهشت 8, 1403

منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 9

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

 
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

 
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
آیَم سایَم-گاه‌کاهی

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

آزگار-زمان دراز

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

دندان تیز کردن-طمع کردن

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

ادرار کوچک(شاش)

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

افتاده-فروتن-متواضع

 

جگر-عزیز-عزیز دلم

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

خاطر جمع-مطمئن

جوغ-جوی آب

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

جُستن-چیز گمشده را یافتن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

پیاله زدن-می نوشیدن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

آب و خاک(میهن، دیار)

تلخه-تریاک-سوخته

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

این خاکدان(دنیا)

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

چِل-خل و دیوانه

 

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

پر و پاچه-پا-پاچه

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

خودمانی-صمیمی-یکدل

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

بی فکر-لاابالی-بی قید

جا در جا-فورن-جا به جا

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

رنگ شدن-گول خوردن

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

خیس شدن-تر شدن

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

حجله خانه-اتاق شب زفاف

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

رستم صولت-رستم در حمام

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
پیشنهاد-طرح

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

آواز شدن-شهره شدن

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

زبان گز-چیز تند و تیز

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

پُف-فوت-ورم-آماس

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

 

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

این سفر(این بار)

 

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

جُربزه-قدرت-توانایی

درآمد-عایدی

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

آب آتش زده(اشک)

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

بیخ خِر-بیخ گلو

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

افتاده(فروتن، متواضع)

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

 
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

بی معنی- بیخود

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

به چشم-اطاعت می شود

جانور-کرم شکم و معده

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

خودفروش-فاحشه-خائن

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

خشخاشی-نان خشخاش زده

خاطر داشتن-به یاد داشتن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
چوب بندی-داربست
آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

چُغُل-سخن چین

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

چسی درکن-آدم پر مدعا

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

دایی اوغلی-پسر دایی

خال مَخال-خال خال

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

خم گرفتن-فنی از کشتی

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

آکله فرنگی-سیفلیس

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

زیر سری-بالش-متکا

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

چارک-یک چهارم

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

خاک به دهنم-زبانم لال

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

اَتَر زدن-فال بد زدن

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

 

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

 

چپ دادن-رد کردن

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))
(به زبان کودکان) زخم شدن

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

 

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

توجیهی-برنامه های توضیحی

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

پا در رکاب-حاضر و آماده

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

خیز-ورم-آماس

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

دل کسی آمدن-دل آمدن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

 

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

روان کردن-از بر کردن

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

پیشی-گربه در زبان کودکان

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

پر مدعا- پر ادعا

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

از سر نو(دوباره)

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

 

حق گرفتن-نگا. حق بردن

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

انگشت کردن-انگشت رساندن

پیش کسوتی-قدمت و برتری

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

دندان عاریه-دندان مصنوعی

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

چانه لغی-راز داری نکردن

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

تمام و کمال-کامل-به تمامی

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

خاطر جمع-مطمئن

چَکی-وزن نکرده-یک جا

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

بوی نا-بوی ماندگی

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

بد گل-زشت-بد ترکیب
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

جزغاله-سوخته-زغال شده

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

این مطلب را هم از دست ندهید :
خرید و فروش ضایعات :آهن،مس،آلومینیوم،پلاستیک و...

چین چین-پر از چین

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

پول مول-پول

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

از ته دل(از سر صدق و صفا)

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

تخت سینه-وسط سینه

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

دست علی به همراه-علی یارت باد

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

پیشی-گربه در زبان کودکان
ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

خیز-ورم-آماس

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

رشوه گرفتن-رشوه خواری

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

خیط کاشتن-خطا کردن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

دال به دال-پشت سر هم

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

احوال گرفتن-جویای حال شدن

خوش خوراک-نگا. خوش خور

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

خستگی در کردن-استراحت کردن

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
چپ رو-تند رو
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

 

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

خنک کردن-سرد کردن
چهار دستی-فراوانی
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

دست اول-نو و تازه
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

جان جان-معشوق-محبوب

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

دستک-دفتر حساب

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

آب آتش مزاج-می سرخ

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

خداپسندانه-مورد پسند خدا

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

چنگک شدن-چنگ شدن

چال افتادن-گود شدن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

داوطلب-خواستار-نامزد
دستشویی-توالت-مستراح

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

 
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
ریق افتادن-ریغ افتادن

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

رخصت خواستن-اجازه خواستن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

برچسب زدن-تهمت زدن

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

 
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

 
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

 

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

 

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

به هم زدن-قطع رابطه کردن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

جار-چلچراغ-شمعدان

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

ذِله کردن-ذله آوردن

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
دندان-گاز
دق کردن-از غصه مردن

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

آی زرشک-آی زکی

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

ادرار کوچک(شاش)

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

خیک محمد-آدم چاق و فربه

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

چال-گودی-حفره

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

رفتگر-سپور-آشغالی

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

جراندن-جر دادن-پاره کردن

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

 
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

خواربار-ارزاق-خوراک

چراغان شدن-جشن گرفتن

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

چانه لغ-نگا. چانه شل

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
خوش انصاف-با انصاف-منصف

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

 

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

آهوی خاور-آفتاب
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

 

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

 

آزگار(زمان دراز)

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
 

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

جَخت-متضاد صبر

 

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

 

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)
چَک-سیلی-کشید

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

دست و بال-دور و بر-اطراف

خوش لباس-نگا. خوش پوش

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

بُراق-خشمگین-عصبانی

زُل-خیره

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

خایه-بیضه-جرات
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

دنباله رو-پی رو-مقلد

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

پشته کردن-روی هم انباشتن

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

پس کشیدن-به عقب کشیدن

 

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

دست تنها-بی یار-تنها

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

زُل-خیره

زبان تر کردن-سخن گفتن

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

پیسی-بد رفتاری-آزار

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

جای پا-اثر-نشانه-رد

زبان در قفا-زبان پس قفا

با دست و پا-آدم زرنگ

بد شیر-متقلب-بد جنس

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

دست باف-بافته با دست

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

تاریخچه-تاریخ مختصر

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

حبه کردن-دانه دانه کردن

دست اول-نو و تازه

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

پُف-فوت-ورم-آماس

پخش-پراکنده

با خدا-خداشناس-مومن

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
بازداشتی-زندانی موقت

چپه-کجی به یک سمت

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
حاجیت-بنده

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

خبر گرفتن-پرسیدن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

آبِ دندان(حریف ساده)

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)