چارقد-روسری زنانه
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
حاجی ارزانی-گران فروش
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
بچه افتادن-سقط شدن جنین
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
پر روده-پرچانه-روده دراز
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
دلقک بازی-مسخره بازی
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
امن و امان-بدون بیم و هراس
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
اِرا(هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید)
داد و هوار-داد و فریاد
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
از جنس چیزی بودن
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
ازرق(چشم زاغ)
جن بو داده-نوعی دشنام است
رومیزی-منسوب به میز
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
پُخت-هر نوبت از پختن
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
اوضاع احوال-وضع و حال
خبر داغ-خبر بسیار مهم
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
پیر شَوی-عمرت دراز باد
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
بغداد خراب-شکم گرسنه
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
جاهل پسند-چیزی که جوان
پیش بها-بیعانه
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
تیار کردن-آماده کردن
تپل مپل-چاق و چله
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
دست بالا-حداکثر
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
ریختگی-ریزش
چَک-سیلی-کشید
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
چال افتادن-گود شدن
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
خلق الله-مردم
ارباب حجت-اهل منطق
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
چِککی-فوری-به سرعت
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
پول چای دادن-انعام دادن
زهره دان-کیسه ی صفرا
دلچسب-دلپذیر-مقبول
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
خیط شدن-نگا. خیت شدن
چرند-حرف پوچ و بی معنی
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
دوا قرمز-پرمنگنات
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
چغلی کردن-شکایت کردن
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
تُف به دهن-حیرت زده
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
زبانی-شفاهی
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
دست کم-حداقل
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
خودفروش-فاحشه-خائن
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
زود رنج-نازک دل-حساس
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
دایی قزی-دختر دایی
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
پس کشیدن-به عقب کشیدن
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
دزدیده-دزدکی
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
ار زبان کسی-از قول کسی
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
رشوه گیر-رشوه خوار
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
دومندش-دوم از آن
بی سر و پا-پست-فرومایه
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
اسب چوبین(تابوت)
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
درز گرفته-کوتاه کرده
خوابگوشی-سیلی-کشیده
خرناس-نگا. خُرخُر
آن سفر-آن بار-آن دفعه
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
چندش شدن-حالت چندش دست دادن
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
دست زدن-لمس کردن
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
پس رفتن-عقب رفتن
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
راست راستی-حقیقتن-واقعن
حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
حضوری-رو در رو
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن
بی پرده-رک و صریح-آشکار
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
دور-بار-دفعه-نوبت
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن
چوچول باز-دغل-بی حیا
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
تو پوزی-تو دهنی
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
بابا بزرگ-پدر بزرگ
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
زبان گز-چیز تند و تیز
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
دُنگ-سهم-حصه
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
تنگ بودن وقت-دیر شدن
زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
دُوال پا-آدم سمج
خیط کاشتن-خطا کردن
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
باد خوردن-هوا خوردن
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
دست و پا کردن-فراهم آوردن
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
پا در رکاب-حاضر و آماده
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
پا برهنه-بدون کفش
زینه-پله
د ِ-زود باش!
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
دلقک بازی-مسخره بازی
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
خرجی-پول لازم برای گذران روز
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
پشته کردن-روی هم انباشتن
چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
آواز شدن(شهره شدن)
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
دراز کش-افتاده-خوابیده
از پشت کوه آمدن-بیخبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
بازو دادن-یاری دادن
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
پامال شدن-از بین رفتن
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
خارج از حد-بیش از اندازه
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
جُربزه-قدرت-توانایی
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
باهاس-باید-بایست
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
چینی بند-چینی بند زن
آلکلی(معتاد به الکل)
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
اهل دود-سیگاری
تو در تو- تو به تو
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
اکبیری(زشت، بیریخت)
پشم و پیله-ریش
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
تک و دو-دوندگی-درماندگی
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
بساز-آدم سازگار-صبور
دو شاخ-دارای دو شقه
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
حاشیه دار-کناره دار
تنبل خان-تن پرور
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
به حساب-مثلا-یعنی
تنگاب آمدن-به جان آمدن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
زنانه-ویژه ی زنان
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
حق-باج سبیل-رشوه
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
آدم نچسب(کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند)
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت
خیر مقدم-خوش آمد
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
جمع و جور-منظم و مرتب
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
پَلِه-پول
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
خِل-خلط بینی
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
دود گرفتن-پُک زدن
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
راحتی-دمپایی
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
تته پته-لکنت زبان
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
دهن بسته-حیوان
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن
بچه ی-اهل ِ
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
د ِ-پس-آخر
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
بُراق-خشمگین-عصبانی
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
چراغان کردن-جشن گرفتن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
آدم-نوکر
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
روده دراز-پر حرف-وراج
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
تاب بازی-بازی کردن با تاب
پر روده-پرچانه-روده دراز
تریت- تلیت
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
بغداد آباد-شکم سیر
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
زیر دُم سُست-زن منحرف
پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
حمله-بیماری غش-صرع
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
چارچار زدن-بی حیایی کردن
چنگول زدن-پنجه زدن
خِل-خلط بینی
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
بی فک و فامیل-بی کس و کار
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
جز زدن-ناله و زاری کردن
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
چله ی زمستان-سرمای سخت
چِل-خل و دیوانه
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
دست آموز-تربیت شده-آموخته
دست آموز کردن-تربیت کردن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
چشم و همچشمی-رقابت
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
چوروک خوردن-چین برداشتن
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
داماد-مرد تازه زن گرفته
آمدن(آغاز به کاری کردن)
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
خفه خون-خفقان
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
پر افاده-متکبر-مغرور
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
تو به تو-گوناگون-لا به لا
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
خیرات کردن-چیزی را
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
رسانه-وسیله ی ارتباطی
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر