اردیبهشت 9, 1403

روش ساده روانشناس دانشگاه هاروارد، برای کنار آمدن با سخت ترین لحظات زندگی

ممکنه به نظرتون من یه فرد ظالمی به نظر برسم چون که وقتی دوستانم واسه کنار اومدن با وضعیتای پراسترس کاری شون با من تماس می گیرن، من از این تماسا خوشحال میشم و تماسای این چنینی رو دوست هم دارم.

البته به این صورت نیس که من از ناراحت بودن و درد کشیدن بقیه لذت ببرم، بلکه ترسی که در وجود اوناس، باعث می شه که فرصت اونو پیدا کنم که منطق و تواناییای که در حل مشکلات دارم رو به رخ بکشم. عقلانیتایی که به کار گیری تکنیکایی زیر رو آسون می کنه. تکنیکایی چون درخواست از رئیس تون واسه مشحص کردن تاریخ دقیق تحویل پروژه ای رو که روی اون کار می کنین؟ یا این که با دیدگاه های منتقدانه در راه به ثمر رسوندن یه کار حرکت نکنین، تنها اون کار رو انجام بدین و به پایان برسونین.

من به شما واسه اینجور مواردی، راه حلی رو خواهیم آموخت. من در حل کردن مشکلی که مربوط به خودم نباشه بسیار خوب عمل می کنم. وقتی که گیج و سردرگم هستم، تموم اون نگرانیا و فشارا رو با قرار دادن دستم روی صورتم، نوشتن چیزایی و تماس تلفنی با بعضی از دوستان یا اعضا خونواده ام جانشین می کنم.

تازگیا که سوزان دیوید (Susan David)، روانشناس دانشگاه پزشکی هاروارد (Harvard Medical School) و نویسنده کتاب “چابکی عاطفی” (Emotional Agility) رو ملاقات کردم، اتفاقات ناخوشایندی رو که در زندگی ام اتفاق میفته، به عنوان چیزی برداشت می کنم که ممکنه واسه هرفرد دیگری هم به وجود بیاد. اون عقیده داره که واسه آدم بسیار سخته که خود رو از فکرا و احساساتش جدا کنه.
همین جریان دلیل می شه که معمولا افراد نمی تونن خودشون رو از بند استرس و نگرانی نجات بدن و راه فراری واسه اون پیدا کنن.

اما خانوم دیوید، که مشاور مراکزی چون، ارنست و یانگ (Ernst and Young) و هم مشاور سازمان ملل (United Nations) همه، یه راه حل خوب واسه به دور موندن از فکرا و احساس به شما پیشنهاد میده.

قدم اول: به کسی فکر کنین که براش احترام زیادی قائل هستین. ممکنه اون فرد رئیس و یا یکی از همکاران تون باشه.

قدم دوم: اگه اون فرد در وضعیت پرتنش فعلی شما قرار می گرفت، شما چه پیشنهاد ای به اون می کردین؟

 

همش همین.

 

شاید خیلی ساده به نظر می رسه اما چگونگی انجام اون هستش که خیلی با اهمیته. اینکه وقتی که چیزی در مورد من پیش اومده و شما به من می گین که باید چه کاری رو انجام دهم، من تقریبا در وضعیت نبود داشتن ایده هستم. اما وقتی در مورد دیگه ایه، مثلا فردی به نام جک، همین اتفاق واسه جک افتاده و حالا از شما پرسیده می شه که پیشنهاد شما به جک چیه؟

این مطلب را هم از دست ندهید :
نگاهی به نمایش بینوایان، بزرگترین نمایش موزیکال کشور چه حرفی برای گفتن دارد؟

با این سوال، یهو فرد خودشو از همه چیز رها می کنه و با این روش بهتر با جریان کنار میاد چون که تنها چیزی که اتفاق افتاده، اون هستش که دیدگاه خود رو تغییر داده.

یکی دیگه از راه های مشابهی رو که سوزان پیشنهاد میده و واسه مراجعه کننده هاش از این راه حل استفاده می کنه اینه که خودتون رو در جایگاه سوم شخص بذارین. این ایده دیگری واسه درو موندن از فکرا و احساسات تونه که این تشخیص رو به شما میده که ممکنه این فکرا و احساسات درست هم نباشن.

مثلا وقتی که شما می گین “من استرس دارم”، سوزان (دکتر دیوید) میگه، تو و احساساتت حالا با هم یکی هستین و این جمله یعنی هنوز از احساساتت فاصله نگرفته ای.

اما وقتی که می گین اگه سوزان در این موقعیت در جای من بود و این استرس رو تجربه می کرد، اون چیجوری برخورد می کرد.
احتمالال اون به خود می گفت، من باید بیشتر روی خودم کار کنم یا اینکه در جلسه ای که دارم و میان شرکت کنندگان این جلسه دوستائی رو پیدا می کنم که می تونم با اونا صحبت کنم و رابطه برقرار کنم.

سوزان میگه که وقتی این کار رو تجربه می کنین، از وضعیتی که فقط با دیدگاه سر گرفته از فکرا و احساس خودتونه، به دیدگاه دیگری منتقل میشین و اون وقت وقایع اون زمان رو طوری که به واقعیت نزدیک تر هستن، می بینین.

درواقع نظرات دکتر دیوید، ریشه در بی تفکری (mindfulness) یا توانایی توجه به فکرا (the ability to pay attention)، احساسات عاطفی و احساسات جسمی، بدون قضاوت کردنه. دکتر دیوید در کتاب خود توضیح میده که بخشی از بی تفکری، دیدن جهان از دیدگاه های جورواجور (نه فقط از دیدگاه شخصی خود) است.

درآخر، بسیار ارزشمنده که بدونیم همیشه واسه هر مشکلی که با اون مواجه میشیم، راه حلی هست.
فقط کافیه که از راه فکرا و احساسات خود خارج شید تا قادر به دیدن حقیقی اون مسئله باشین.